آیکن بنر

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید اشتراک یک‌ساله با ٪۳۱ تخفیف

خرید
آخرین به‌روزرسانی:

Put Away

pʊtəˈweɪ pʊtəˈweɪ

گذشته‌ی ساده:

put away

شکل سوم:

put away

سوم‌شخص مفرد:

puts away

وجه وصفی حال:

putting away

معنی put away | جمله با put away

phrasal verb B1

کنار گذاشتن، مرتب کردن، در جای خود گذاشتن، به محل اصلی برگرداندن

link-banner

لیست کامل لغات دسته‌بندی شده‌ی کاربردی فوق متوسط

مشاهده

He put away his tools neatly in the toolbox.

او ابزارهایش را مرتب در جعبه ابزار گذاشت.

Please put away your books when you finish reading.

لطفاً وقتی کتاب‌هایت را خواندی، آن‌ها را در جایشان قرار بده.

phrasal verb informal

خوردن (مقداری زیاد از غذا)

تبلیغات (تبلیغات را حذف کنید)

هوش مصنوعی فست دیکشنری

He can put away more ice cream than anyone else I know.

او می‌تواند بیشتر از هر کس دیگری که می‌شناسم، بستنی بخورد.

She put away three slices of pizza without stopping.

او سه برش پیتزا را بدون توقف خورد.

phrasal verb informal

بستری کردن، فرستادن، سپردن، قرار دادن (در آسایشگاه، بیمارستان روانی و...)

She was put away in a mental hospital for treatment.

او برای درمان در بیمارستان روانی بستری شد.

Some elderly people prefer not to be put away in a nursing home.

بعضی از سالمندان ترجیح می‌دهند در خانه‌ی سالمندان بستری نشوند.

phrasal verb slang

زندانی کردن، به زندان انداختن، حبس کردن، محکوم کردن به زندان، به زندان فرستادن

Criminals who commit serious crimes should be put away.

مجرمانی که جرایم سنگین مرتکب می‌شوند، باید زندانی شوند.

The court put him away for ten years for theft.

دادگاه او را به‌خاطر سرقت به ده سال زندان محکوم کرد.

phrasal verb

پس‌انداز کردن، ذخیره کردن، کنار گذاشتن (پول)

They put away part of their income each year for retirement.

آن‌ها هر سال بخشی از درآمد خود را برای بازنشستگی کنار می‌گذارند.

We should put away some funds for emergencies.

ما باید مقداری بودجه برای مواقع اضطراری ذخیره کنیم.

phrasal verb

طلاق گرفتن، از هم جدا شدن

She never thought she would be put away so quickly.

او هرگز فکر نمی‌کرد این‌قدر سریع از همسرش جدا شود.

He decided to put away his wife after years of unhappiness.

او بعداز سال‌ها نارضایتی تصمیم گرفت از همسرش طلاق بگیرد.

phrasal verb

به خاک سپردن، دفن کردن، خاک کردن

They put away the treasure chest in a secret location.

آن‌ها صندوق گنج را در مکان مخفی خاک کردند.

Soldiers put away their fallen comrades with full honors.

سربازان، هم‌رزمان کشته‌شده‌ی خود را با کامل‌ترین احترام دفن کردند.

phrasal verb

کشتن، به قتل رساندن، از سر راه برداشتن، نابود کردن

In the story, the villain is finally put away by the hero.

در داستان، شرور بالاخره توسط قهرمان کشته می‌شود.

The mob boss put away anyone who betrayed him.

رئیس مافیا هر کسی را که به او خیانت می‌کرد، به قتل می‌رساند.

پیشنهاد بهبود معانی

انگلیسی به انگلیسی | مترادف و متضاد put away

  1. phrasal verb keep in
    Synonyms:
    keep save store reserve lay by lay aside put by deposit lay in set aside store away put out of the way cache stockpile lay away salt away squirrel away stow away
    Antonyms:
  1. phrasal verb incarcerate
    Antonyms:
  1. phrasal verb consume
    Synonyms:
    Antonyms:

ارجاع به لغت put away

از آن‌جا که فست‌دیکشنری به عنوان مرجعی معتبر توسط دانشگاه‌ها و دانشجویان استفاده می‌شود، برای رفرنس به این صفحه می‌توانید از روش‌های ارجاع زیر استفاده کنید.

شیوه‌ی رفرنس‌دهی:

کپی

معنی لغت «put away» در فست‌دیکشنری. مشاهده در تاریخ ۱۷ مهر ۱۴۰۴، از https://fastdic.com/word/put away

لغات نزدیک put away

پیشنهاد بهبود معانی